ن نوشیده ام شرابی ز دست یار
ن برده ام از دل او قرار
بلکه قرار خود را داده ام ب باد
مست شدم از جام چشم یار
ندیدهام چشم تو را سالی
کور گشته ام از فراق یار
شراب چشمت را بیار مرهمی ده زان شراب ای یار
بی دل دهر بی دل نبود از ازل
کم شرابی بی دلش کرد از سوی یار