اندر احوالات روزان برفی نقل میکندندی این ذهن بی اختیار ما ک برف از شب قبل بسیار امدندی و گاز قطع بودندی و ساعت هفت بودندی و مادر نگرانتر از همیشه بنده را بلند کردندی و گفتندی پیش ب سوی مدرسه رفتندی مادر را ب نگاهی بداو گفتم مامان الان مدرسه ولی مادر این را نگرفتندی و بنده ساعت 7 راهیه را مدرسع شدندی در راه چندین لیز خردندی و کله پا شدندی و بگذریم ازین لیز خوردنها ب دم مدرسه رسیدندی دیدندی ک دوستان گویندی تعطیل باو پاشو بریم ونه و بنده با همان شرایط مذکور برگشتندی ب خانه ...