نقش دل

۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

دریای مرهم


ساحل دیده ام ک تا ب امروز 

کس تا حالا نیافته است 

ساحل پیشانیه مه روی من 

با موج هایی پریشان

ارامش زندگی را 

ازین پریشانی میجویم 

و لب های خشکم را 

ب مرهم دریا تو وا گذار میکنم 

نوشیدن از دریا خطاست 

اما 

دریای موهایت مرهمس


مرهمی ک مدت هاست از من دورست 

مرهمی ک هرشب دعایش میکنم 

بلکه قطره ای ازآن دریای بی کران را بیابیم

۲۸ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

نام‌تو


مینویسم اوج غم هارا 

در این غمکده 

این غمکده رو می نهد  ویرانی 

با پتک تکرار نام تو 

نام تو زبیا ترین مثنوی هارا 

عارفانه ترین قصاید را 

عاشقانه ترین غزل هارا

ب زانو درمیآورد


نام تو میبرد راه تنفس گلویم را 

نام تو شورشی در دل اغاز میکند 

نام تو شهر مجنون میکند 

و شهر سر ب بیابان میگذارد

و مردم اواره در جای شهرن

نام تو اوج فریاد های منست

و این عصر جمعه 

بار دیگر هوای تو امده در سرم

و سرم میرود پیش نام تو 

....

اه  چ میگویم تو ک نامت 

ب بلندای عالمس 

مگر میشود نام تورا صدا زد



....ادامه دارد

۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

خبر

بهمن اینابارم شعر

۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۲۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

بهمن

بهمن فراموشی امد

اما تو ریشه دواندی در دل من 

ریشه ای محکم

تبر اوردم 

تا تو را از دلم بزنم 

اما نهالی دگر رویاندی 

بکن این ریشه از دلم 

همانطور  ک نهالت را کاشتی

همانطور نهالت را بکن

اما نح ریشه دواندیو دواندیو دواندی

 تا مغزمرا گرفتی

....

۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

ویرایش

پلاک آخر پلاک آخر نیست

۱۹ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

سوال

ب نوشتن ادامه بدم ؟؟

۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۰۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

عنوان ندارد

اتمام مه زندگی

۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

پلاک اخر

و پاییز تمام شد 

زمستانم ب سر رسید

اما دل من اخرش قصه اش رسید

قصه ای بس تلخ و غم انگیز 

و‌دلم اخرینش را نوشت 

و در صندپقش گذاشت 

و فقل درد را زد 

ک یادش برود 

اما این دل 

باز هوای تو میکند گاه گاه فقل درد را میشکند 

و باز کتاب تو را تا فراموشی مرور میکند

چ دلیست این دل 

و چ قصه ایست نام تو 

...

۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری

گاه پلاک آخر

گریه نخاهم کرد 

گلویم را خفه میکنم 

میروم ازین دیار روز

پرسن دلیلش 

گویم خستگی از خود

اما حقیقتش تویی

اری خسته ام 

چشمانم خسته ندیدن چشمانت 

دستانم خسته لمس نکردن موهایت 

و گوش هایم خسته نشیندن اوایت 

کور خاهم گشت 

بی حس خاهم شد 

و کر میشوم 

مرهم تو کجاس 

بگو ک بیابم انرا 

مه زندگیم را خاموش مکن 

طاقت مرگی دیگر ندارم ...

۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی اکبری

نقش دل بدون پلاک

انکه مینوازد 

انکه میخاند 

انکه می‌نماید

حرف عشق را 

خلاصه خاهند کرد شرح درد را 

امید دارند شنیده میشوند

اما

انکه مینویسد

حرف عشق را مکتوب میکند

مکتب عشق اموزش میدهد

تراوش ذهن تراوش عشقس

و گاه ذهنشش بی اختیار میشود 

و گاه ذهنش بی سبب میگرید 

و این اشک بر روی کاغذ چها ک نمیکند 

  جوهر وجودش ....


۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۳۹ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی اکبری